برچسب : نویسنده : killtherose بازدید : 91
برچسب : نویسنده : killtherose بازدید : 103
دیگر مهم نیست که من چه فکر می کنم..یا حتی مهم نیست که تو چه فکری می کنی..
من اما حس میکنم رها شده ام.. چقدر می ترسم از این حس رهایی.. به هیچ جا, به هیچکس, به هیچ زمانی تعلق نداشتن, چیز ترسناکی ست..
کوچه ها را میگردم و چشم های حال بهم زن همه را تماشا میکنم. با خودم میگویم چرا انقدر بیزارم؟ نفرتم را نمیتوانم پنهان کنم. احمق های لعنتی..
پ.ن: بنفشه های من...
دوباره...
برچسب : نویسنده : killtherose بازدید : 98
برچسب : نویسنده : killtherose بازدید : 91
برچسب : نویسنده : killtherose بازدید : 65
در زندگی هر آدم، بعضی ها هستند که هرگز و هیچوقت از ذهن پاک نمیشوند.. ربطی به دوری و نزدیکیشان هم ندارد.. می آیند و چنان ردپایی به جا می گذارند، که نمی توان فراموششان کرد..
تو را از بیخ و بن تغییر میدهند، شکل میدهند. جوری که خودت هم میشوی یادآوری از آنها..
خیلی سخت تلاش میکنی که نروند. به خودت می ایی و میبینی همه چیز تمام شده و تو جا مانده ای.
بدترین حس دنیا جا ماندن است..
دوباره...برچسب : نویسنده : killtherose بازدید : 94
برچسب : نویسنده : killtherose بازدید : 92
سرمست اگر به سودا برهم زنم جهانی
عیبم مکن که در سر سودای یار دارم..
سعدی
دوباره...برچسب : نویسنده : killtherose بازدید : 112
برچسب : نویسنده : killtherose بازدید : 117
برچسب : نویسنده : killtherose بازدید : 73